امام على علیه السلام ـ در وصیت به فرزند خودامام حسن علیه السلام ـ فرمود :
تو چه توقّعى دارى از این مردمى که اگر عالم باشى به تو ایراد مى گیرند و اگر جاهل باشى راهنمایى ات نمى کنند ، اگر در طلب علم برآیى، مى گویند : خود را به زحمت و زیاده روى وا داشته است و اگر از طلب علم دست بکشى، مى گویند : ناتوان و کودن است . اگر در عبادت پروردگارت تأکید و استوارى به خرج دهى، مى گویند : خود نما و ریاکار است و اگر سکوت اختیار کنى، مى گویند : از سخن گفتن عاجز است و اگر سخن بگویى، مى گویند : پر گوست . اگر انفاق کنى، مى گویند : اسرافکار است و اگر صرفه جویى کنى، مى گویند : خسیس است . اگر به آنچه آنها دارند نیازمند شوى، از تو مى بُرند و به بد گویى ات مى پردازند و اگر به آنان اعتنایى نکنى، تکفیرت مى کنند؟! این است خصوصیت مردم زمانه تو .
امام صادق علیه السلام ـ آنگاه که علقمه نزد ایشان از زبان مردم گله و شکایت کرد ـ فرمود :
همانا خشنودى مردم را نمى توان به دست آورد و جلو زبانهایشان را نمى توان گرفت ؛ چگونه در امان مانید از چیزى (زبان مردم) که پیامبران و فرستادگان و حجّتهاى خدا علیهم السلام از آن در امان نماندند.؟
مگر به پیامبر ما محمّد صلى الله علیه و آله نسبت شاعرى و دیوانگى ندادند . . . و بیش از اینها درباره اوصیا نگفتند . . . زبانهایى که درباره خداوند متعال سخنانى مى گویند که شایسته ذات او نیست، چگونه از اظهار سخنانى که شما ناخوش مى دارید خوددارى مى کنند؟
میزان الحکمه،جلد چهارم
امروز سر کلاس بودیم که یکدفعه استاد وقتی نیگاش به پنجره افتاد به این قیافه دراومد(دقیقا همین شکلی بود)
پی گیر شدیم دیدیم بله هوا بس جوانمردانانه برف می بارد وبعد از کلی بحث با استاد گرام ،(ایشان هم انگار در ولایت خود تابحال برف ندیده بود)راضی شد که به مدت 10 دقیقه به محوطه دانشگاه رفتندندی واز هوا وبرف استفاده کردندندی واینگونه شد که بچه ها انگار از زندان در شدندی وبه این حالت درآمدندی
وحقیر نیز اینگونه بودندندی
بچه ها بعد از گرفتن سلفی های فراوان به کلاس آمدندی وادامه درس را گوش دادندی وشما عزیزی که این مطلب چرت حاج محمود را می خوانندندی وقت خود را به بطالت بگذراندندی .
باتشکر
برخی از معلمها، شغلشان شغل انبیا نیست،شغلشان همکاری با بی بی سی ست!
معلم ذهن و آینده کودک و نوجوان رو میتونه شکل بده،آینده کشور رو هم همین کودک و نوجوان در دست میگیرد....
معلمی که سر کلاس، مدام به بچه 13،12ساله میگه که:
چند وقتی بود که تفکری مانع کارهایم بود ،وهیشه با خود درگیر بودم که چرا بعضی کارهایم نتیجه مطلوب را ندارد ،یعنی یا اصلا به هدف نمی رسد یا به آن هدف مطلوب و ایده آل من وبچه ها نمی انجامد به همین دلیل کارها را با وسواس وحسایت زیادی انجام می دادم یعنی یک آدم صرفا نتیجه گرا وعملگرا شده بودم و تا مطمئن نمی شدم کاری نتیجه مورد نظر را نمی دهد اقدامی انجام نمی دادم اما دیروز یک جمله از امام خمینی (ره)خواندم که شاید توجیهی باشد برای کارهای بی نتیجه ام،ایشان فرموده اند: همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مامور به نتیجه .
برداشت حقیر از این جمله اینگونه است که همه ی ما باید آنچه که می دانیم درست است را انجام دهیم واین که آیا به پیروزی وموفقیت می رسیم یا نه را بگذاریم پای اون بالایی.مثلا الآن وظیفه ام است فلان کار را انجام دهم ومی دانم که آن کار ،کار شایسته ای است اما نمی دانم نتیجه اش چه خواهد شد،به پیروزی خواهد رسید یا شکست خواهد خورد.نمونه بارزش را می توان جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران (ببخشید نگیم عراق علیه ایران بلکه تمام ابر قدرت های جهان علیه ایران)دانست ویا اصلا براندازی نظام شاهنشاهی . اگر مردم می خواستند این فکر را بکنند که ما نمی توانیم شاه را با آن همه کبکه ودبدبه از بین ببریم مطمئنا قدمی از قدمی برداشته نمی شد ،وآنچه باعث این پیروزی شد تکلیف مداری واعتقاد بر صحت ودرستی کارشان بود ،تاجایی که فرزندانشان کشته می شد اما جا نمی زدند.
مقام معظم رهبری هم در جمع دانشجویان(سال 1392) فرموده بودند که:" حتماً تکلیفگرائى معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهى مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشى که پیغمبران کردند، اولیاى دین کردند، همه براى رسیدن به نتائج معینى بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنى نتیجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن کسى که براى رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتى هم به نتیجهى مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانى نمیکند؛...... این که تصور کنیم تکلیفگرائى معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستى نیست بنابراین تکلیفگرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مىآید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههاى مشروع و میسّر، برنامهریزى کند."
یادمه اول محرم،آقا میثم خان این شعر رو برام فرستاده بودند
"شب اول محرم نوکر تو آرزوشه
با دستای یه پیرغلامت پیرهن سیاه بپوشه
سلام بر پرچم و علم
سلام بر شعر محتشم
سلام بر محرم"
...
وحالا اربعین هم گذشت...
سفره ی اباعبدالله با تمام برکات وخوبیهایش برچیده شد ،والآن باید ترازوهایمان را به کار بیاندازیم ،آیابهتر شدیم یا که هنوز همانیم که قبل از محرم بوده ایم؟ان شالله امام حسین (ع) دستی روی سر و وضع ما کشیده باشند و توفیق تغییر را بهمون داده باشند البته همه به توفیق برنمی گردد به خواست واراده ما هم مربوط است.این که می خواهیم تغییر کنیم یا نه؟می خواهیم آدم شویم یا نه؟
از آخر مجلس داد می زنند حاج محمود فُل فُل شده از منبر بیا پایین ،اعصابمون رو خرد کردی.
شعور ندارند که نمی فهمند فرماندهی داره صحبت می کنه.
به هرحال ان شاالله بتوانیم بشویم آنچه که باید...!
عاشورای امسال ،با بچه های گل هیئت محبان اهلبیت (ع)پرزدیم.البته سالهای قبل هم بودیم اما امسال بیشتر.که این عزیزان لطف کردند ویکی از تیشرت های مزین شده به نام حضرت فاطمه (س)رو هدیه کردند به حقیر.
جادارد از همین تربیون ازشون تشکر کنم.
به آقامحمدرضا (همون از ما بهترون)قول داده بودم که یه تیکه از مداحی محرم با صدای خش دار نخراشیده ام را روبزارم تو وبلاگ وقت نشد تا امشب ،اینم برا آقا محمدرضا،(باید یاداوری کنم که صدا رو حاج حسین ضبط کرده ،چه جوری ؟الآن برات می گم :گوشی روتو حالت ضبط لای شال پیچیده ،شال رو تو جیب کاپشن گذاشته،دیگه نمیگم کاپشن رو کجا گذاشته بود. .نه خدایی می خوای کیفیت بهتر از این بشه؟البته خودمانیم مبتدی هستم ،واعتراف می کنم که صدای نکره و زمختی دارم به هرحال ان شاالله یار پسند...!)
حرفی دیگر نمی ماند جز این که فردا جمعه است ،
سلامتی و شادی قلب نازنین امام زمان(عج)وتعجیل در فرجشان صلوات .
مبادا بگویید خدا ما را بدبخت کرده است . به ما هیچ اعتنایی ندارد. چه و چه...
ورود عزیز دلم،صوفی اعظم،شیخ معظم،
حاج محمدرضا رو به بیان، تبریک وتهنیت عرض می نماییم.
همون از ما بهترون..