ممات

زندگی نیست "ممات" است تو را کم دارد ....

ننه من تکاور شدم...

همسر شهید مصطفی(کمیل)صفری تبار:

 او موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین؟ و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم کهاواز جنس زمینی ها نیست!»

*************************

پ.ن:

مورد توجه 

حاج حسین 

و

حاج حمید

قرار گیرد

:)


  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    فلان کار یا حرف تو بد است...

    خیلی از آدم ها ، به ذات خود ، آدم های بدی نیستند
    فقط ممکن است رفتارها یا حرف های اشتباهی داشته باشند...
    هیچ وقت به کسی نگوییم : تو بدی
    بلکه بگوییم : فلان کار یا حرف تو بد است....

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿا

    باید ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ . ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺭﺳﯿﺪﻩ، ﺁﺑﺪﺍﺭ، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ . 
    ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
    ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﻮﺑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ.....

    * ﻟﺌﻮ ﺑﻮﺳﮑﺎﻟﯿﺎ

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    این گره بگشودنت دیگر چه بود؟

    گویند:
    دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
    درراه با پرودرگار سخن می گفت:
    ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
    در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
    او با ناراحتی گفت:
    من تو را کی گفتم ای یار عزیز
    کاین گره بگشای و گندم را بریز!
    آن گره را چون نیارستی گشود
    این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
    نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
    ندا آمد که:
    تو مبین اندر درختی یا به چاه
    تو مرا بین که منم مفتاح راه

    "مولانا"
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    بال پروازم کو؟

     

    اینجا دلی برای دلی تنگ نمی شود

    اینجا کسی جواب کسی را نمی دهد

    اینجا کسی، کشتی شکسته را پناهی نمی دهد 

    اینجا کسی، فتاده را دستی نمی دهد 

    اینجاکسی یرای کسی نامه ی فدایت شوم هم نمی دهد 

    اصلا خودمانیم

    اینجا کسی به حرف یک عامیِ ساده، بهایی نمی دهد

    باید بروم آنجا !

    آنجور که سهراب نوشت

    قایقی از تور تهی 

     بزنم بر آبی 

    برسم آنجایی

     

    "که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است"
    "که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است "

    باید بروم آنجا!

    در آن ساحلِ آرمشِ محض

    که همه فانیِ در الله اند

    اما حیف

    بال پروازم کو؟

    بال پروازم کو؟

    ×××××××××××××××××

    باخود نوشت:

    این خط خطی حقیر است واصلا نمی خواهم از نظر فنی،احساسی_عروضی_ادبی والخ بررسی شود

    "فقط محمدرضا حق نظر فنی داره."

    :)


     

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • حاجی

    متن کامل نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی به رئیس‌جمهور در موضوع برجام منتشر شد.

    به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، متن کامل نامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به حجت‌الاسلام حسن روحانی رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی در موضوع برجام توسط دفتر مقام معظم رهبری منتشر شد.

    متن کامل نامه مقام معظم رهبری ادامه مطلب:

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • حاجی

    شکفته ترین!

    پیر غلام هیئت گفت :

    امشب برای "غنچه ی نشکفته گلستان فاطمه "عزاداری می کنیم.

    اما من معتقدم :

    تو شکفته ترین غنچه ی هستی ،هستی!

    #شکفته_ترین

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    تا دلم دل بشود...

    باید از سمت خدا معجزه نازل بشود ...

    تا دلم
    باز دلم
    باز دلم
    دل بشود ...
  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • حاجی

    وصال مدفن عشق است!

    وصال مدفن عشق است!
    اما چرا؟
    پ.ن:
    توضیحات:کتاب انسان کامل شهید مطهری(ره)
  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی

    یکی از استادهای دانشگاه تعریف می‌کرد...

    یکی از استادهای دانشگاه تعریف می‌کرد...
     چندین سال پیش برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم.
    سه چهار ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد
     که در گروه‌های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می‌شد.
    دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست روی نیمکت کناری می‌نشست و نامش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو به ببینه، ظاهراً برنامه دست یکی از دانشجوها به نام فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو می‌شناسی؟ کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو می‌شینه! گفتم نمی‌دونم کیو میگی! گفت همون پسر خوش‌تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش می‌کنه! گفتم نمی‌دونم منظورت کیه؟ گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست باهم!
    بازم نفهمیدم منظورش کی بود! اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر می‌شینه...
    این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر، آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه. چقدر خوبه مثبت دیدن. یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
    حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه! وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم.
    شما چی فکر میکنید؟
    چقدر عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم"


  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • حاجی