در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو نفر از
بزرگان را امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش
دائم عقب می ماند
شیخ بهائی گفت کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است ، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد
ساعتی بعد عقب ماند و به میرداماد گفت این شیخ بهائی رعایت نمیکند ، دائم جلوتر می تازد.
میرداماد گفت اسب ایشان از این که آدم بزرگی
چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد
در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم