نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
پ.ن:
سلام.
حیف که دم مسیحایی ندارم تا بدمم در وجود برخی که دلم به حالشان می سوزد
نوجوانان پاکی که برخی کمبود ها وندانم کاری هایشان آنها را به ناکجا اباد برده است
حیف که سخنم این نفوذ را ندارد ودمم آنقدر گرم نیست تا منجمدی را از مرگ حتمی نجات دهد
خودم هنوز در کوچه پس کوچه های خودم مانده ام بماند نجات یک نفر در این وضعیت اسف بار امروز...
خدایا دمی عنایت کن تا دمی دمی را تازه کنم...
شعر نامربوط ولی...