دوباره آخرش من ماندم و یک بغض هرساله
کنار عکس شش گوشه نشستم اربعین ها را
خداجونم ،می دونم اونقده بدکارم که توفیق ندارم کربلا برم.حتی برا بار دوم هم که برا خادمی دعوت شدم دوباره نتونستم برم
خودم برا تسلای دل خودم میگم:نرسیدم،نتوستم،کارداشتم،درس داشتم،مشغله ها نگذاشتن.
اما خودم خوب می می دونم چرا نمیشه که نمیشه!
خداجونم من که اراده ندارم گناه نکنم ،من که اراده ندارم تقوا پیشه کنم،خدایا من آلوده ام
اما خوب می دونم تو خوب وبد باهم میخری
آخه شنیدم برا کریم خوب وبدفرقی نداره
خدایا ما که میریم میوه بخریم خوب وبد رو درهم می خریم
خدایا من بد رو قاطی خوبهات بخر
خدایا دستم رو بگیر،غرق در گناهم ،وبه جز تو کسی رو ندارم
ای خدا..