«عصبیّت» یعنی إسلامى که قالب دارد و قلب ندارد (یعنی اسلامِ أموی)، این یک مسأله است!
یعنی کربلا را جبهه کفر درست نکرد، بلکه جبهه عصبیّت درست کرد!
پس دوتا اسلام روبروی هم بودند؛ یکی اسلامِ قلبى با حُبّ خدا، یکی هم اسلام قالبی با حُبّ دنیا!
مگر عمرسعد چه میخواست؟! خودتان میدانید عمر سعد دنیا را میخواست. پس «اسلامِ قالبیِ أموی» ، قلبش حُبّ دنیاست، و «اسلامِ قلبیِ علوى» قلبش حُبّ خداست.
ببینید عصبیّت یعنی چه؛
حالا همین امام وسط صحنه کربلا آمدهاست، میگوید: مردم! اگر این آب را به من نمیدهید، این طفل را ببرید آبش بدهید و بیاورید. آنها آن طفل را هم میکشند!!
اگر کافر بودند، کار به اینجا نمیرسید، چرا؟ چون کفر، در کفرِ خودش مغرور نیست. ولی عصبیّت، در اسلامیتِ خودش مغرور است! برای همین هم شما در زیارت عاشورا به «عصبیّت» لعنت میکنید.( اللّهُمَّ ألْعَنِ «الْعِصَابَةَ» الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْن)
یعنی «اسلام انحرافی» از کفر هم خطرناکتر است.
لذا، کربلا باید بدن من و شما را بلرزاند! مطمئن باشید اگر حُبّ دنیا پیدا کردید، اگر تزکیه نکردید، اگر اسلامتان «قلبى» نشد، اگر نتوانستید با خدا معاشقه داشته باشید، در جبههگیری هایی که در جامعه حتماً به وجود میآید، در جبهه «عصبیّت» قرار خواهید گرفت.
پس کربلا غذای جان امروزِ ماست. در صحنههای جامعه، همیشه جبهههایی شامل حق و باطل هست. ولی نمایش مطلق جبهه حق و باطل در کربلاست، تا ما خودمان را از طریق آن ارزیابی کنیم.
اگر شما عملزده بشوید، و اگر عزاداری اباعبدالله فقط صوری بشود، و هیچ خلوتی هم با خدا نداشته باشید، و هیچ نافلهای هم نخوانید، و با این همه آسیب، آنوقت بازهم امید داشته باشید که در این جبهه ی عصبیّت قرار نگیرید، در اینحال [آن امید بدون پشتوانه] یک آرزوی محال است!
اصلاً جبهه اباعبدالله (علیهالسلام) یعنی در عصبیّت قرار نگرفتن، که البته با تأسّی به «روحِ حسینی» چنین امیدی برای شما هست، انشاءالله.
منبع:
جزوه «عصبیّت؛ انگیزه مبارزه با امام حسین (ع)
اصغر طاهرزاده