وقتی میتونم دل ِ حضرت ِ زینب رو حتی یک ذره ی خیلی ناچیز آروم کنم ، چرا باید اینجا باشم ؟ بیهوده ُ مسخره یه زندگی ِ خیلی پوچ ُ بیخود رو ادامه بدم وقتی میتونم که حتی یه مانع ِ خیلی خیلی ریز باشم برای خیلی اتفاقای ناگوار ُ تلخ ... چرا باید اینجا باشم ؟ پشت ِ این کیبورد ِ مسخره ؟ چرا نباید سوریه باشم ؟ انقدر یک آدم میتونه بیخود ُ بی خاصیت باشه ؟...
هستند . نگفتیم که نیستن . هستن ولی اشکال داره یه مدافع ِ دیگه هم بهشون اضافه بشه ؟ اشکالی داره که تعدادشون ، حتی با یک دختر ِ کوچک ِ ناچیز ، حتی یک نفر بیشتر بشه ؟
وظیفه ام درس خوندنه ؟ اونم وقتی که میتونم دل ِ حضرت ِ زینب رو حتی یک ذره آروم کنم ُ امیدوارشون کنم که حتی دورشون یک نفر شلوغ تر شه ُ اون یک نفر هم تا پای جون نمیذاره که چیزی بشه خدای نکرده ؟ تو این برهه ی زمانی من باید درس بخونم ؟ که داعش خدای نکرده برسه ایران ؟ اونوقت باز هم اون موقع هم وظیفه ام درس خوندنه ؟
پس چطور تو 8 سال دفاع ِ مقدس بودن زنهای کردی که رفتند جنگ ؟ پس چطور یکی از مدافعین ِ حرم یک زن بود ؟ فقط خون ِ من رنگین تره ؟ فقط منم که دخترم ُ نمیتونم برم جنگ ُ جهاد ؟
از کجا معلوم زمانی که من مادر شدم ُ فرزند ِ شهیدی تقدیم ِ رهبرم کردم ، داعش نرسیده باشه به حرم خداااای نکررررده زبونم لاااال ؟ نرسیده باشه به ایران ؟ وضع ِ جامعه مون از این بدتر نشده باشه ؟ می بینید ؟ الان نیاز هست که من برم ُ جونم رو بدم برای اینکه حتی یک مانع ِ خیلی خیلی خیلی خیلی ریز باشم مقابل داعش برای رسیدن به حرم ... اونوقت الان که من باید سوریه باشم ، اینجا ، پشت ِ این کیبورد ِ مسخره نشستم ُ هی تایپ می کنم ُ تایپ می کنم که چی !؟ که نمیتونم برم سوریه ...
غبطه می خوریم . حسودی می کنیم . بسیـار هم . میدونید چرا ؟
چون الان که حرم نیاز داره به مدافع ... الان که من نیاز دارم به کربلا ... الان که افکار ِ آدما نیاز دارن به خدا ... من هیچ کاری نمی تونم بکنم . هیچ کاری از دستم بر نمیاد . هیچ کاری . در حالی که مردها به راحتی میتونن ... این حسودی کردن داره . این غبطه خوردن داره ... داره به خدا ...
اگر بحث وظیفه باشد یقینا وظیفه یک زن جنگ سخت نیست چرا که او برای امر والاتری آفریده شده است .
تربیت یک انسان کامل پاداشش از همه ی این ها بالاتر است