یکی نزد حکیمی آمد و گفت :

خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟

حکیم با تبسم گفت :

او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ...

تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی ؟؟؟

یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم ...


دیگه نیای پیشم بگی حاج محمود فلانی چی گفته فلانی چه کرده...

بعدش که بهت میگم کی رو می گی؟

می خوای مثلا نشناسم ،میگی:

م.الف/س.ج/ج.ک/والخ.....

آخه من که با این کد گویی تو می شناسمش...

عجبا...

نچ نچ نچ...