بعضی از انسانها آن چنان وجودشان پُرتپش و پُرتحرک است که مثل اینکه همه ی اعضا و جوارح آنها قلب است؛ اینها می توانند به قله برسند. رسیدن به قله، یک مرحله ی «آرزو» دارد. شما وقتی از پنجره ی خانه تان منظره ی کوهستان را مشاهده می کنید - که در تهران مکرر دیده می شود - می بینید کسانی به آن بالاها رفته اند و دارند در ارتفاعات بلند راه می روند؛ آرزو می کنید کاش شما هم بتوانید به آنجا برسید. این، یک مرحله است؛ لیکن کافی نیست. مرحله ی بعد این است که از رختخواب بلند شوید، بیرون بیایید، لباس مناسب بپوشید، کفش مناسب به پا کنید و به طرف کوه راه بیفتید. وقتی انسان به بخشهای دامنه ای می رسد، بعضیها، با پستی بلندیها و سختیها و خاک و خُل هایی که سر راهشان می بینند، خسته می شوند، حوصله شان سر می رود و تصور می کنند که رسیدن به قله، مثل پریدن یک کبوتر است که پایشان را بگذارند و بپرند و به آنجا بروند، فکرِ این حرکتِ میان راه را نمی کنند؛ اینها زود مأیوس می شوند. بعضیها چند تا پیچ و خم هم بالا می روند، لیکن خسته می شوند. بعضی احساس خستگی هم نمی کنند، اما حوصله شان سر می رود؛ عجله می کنند؛ خیال می کنند که نیم ساعت یا یک ساعت که انسان راه رفت، باید به آنجا برسد. اینها آفتهای این حرکت است. آن کسی که صبورانه، شائقانه، با استفاده ی از همه ی توان و نیروی خود و با امید به اینکه به آنجا خواهد رسید، حرکت بکند، از طولانی شدن زمان، از دراز بودن راه، از پی درپی آمدن گردنه ها، از در میان راه ماندن بعضی از رفیقانِ نیمه راه، نمی هراسد؛ این آدم باید مطمئن باشد که به آن قله خواهد رسید.
بعضیها به افرادی که اهل معنایند، مراجعه می کنند و می گویند ذکری بدهید تا ما بشویم یک آدم نورانی و خوب! خیال می کنند مثل حبّه ای است که بخورند و فوری تغییر حالی در آنها به وجود بیاید؛ نه. اگر انسان بناست نورانی بشود و دلش با عوالم غیب آشنا بشود، اگر انسان می خواهد صدای فرشتگان را بشنود، اگر انسان می خواهد با ساحت جلال الهی ورود پیدا کند، اگر انسان می خواهد شامه ی معنوی اش به عطر توحید معطر بشود، باید کار کند؛ باید راه برود. قله در پیش است و در بین راه هم کسانی از راه می مانند؛ کسانی پشیمان می شوند؛ کسانی بی حوصله می شوند؛ کسانی برمی گردند؛ کسانی به دیگران می گویند فایده ای ندارد، کجا می روید؛ و کسانی هم اصل قله را انکار می کنند! در راه معنویات، این مسائل هست؛ در راه مادیات هم همین مسائل هست.
بچه های بهشت:
تارنمــــــا - کانــــــال
مربی:
تارنمــــــا - کانــــــال
مسجدنما و مدرسه نما:
دماءالشهداء:
دیر گاهی است
که افتاده ام از خویش به دور
شاید این عید
به دیدار خودم هم بروم...
امروز استاد مطالبی از متفکران غربی از جمله فروید ،جیمز،یونگ و... در مورد روانشناسی دین گفت به این مضمون که دین ساخته وپرداخته ی ذهن بشر است .
بعد از اتمام کلاس دنبال استاد سمت اتاقش حرکت نمودیم و با لحنی آرام گفتم:
استاد !مطالبی که شما می گویید موجب تضعیف عقیده وخارج شدن از ایمان نمی شود؟این مطالب برای ما ومردم ضرر ندارد؟
حرف قشنگی زد.گفت:
مردم نه با نوشته ها ی فروید وامثالهم از دین خارج می شوند ونه با نوشته های استاد مطهری وامثالهم به دین جذب می شوند
بلکه مردم با رفتار وعمل ما به دین جذب یا طرد میشوند .
امام صادق می فرماید: