درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند//معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین//قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن//چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا//مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا//قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

پ.ن:
باید بگم که
زندگی همیشه وفق مراد نیست
اما مهم اینه که زندگی جاری است!